تاريخ، زمينه ها و انگيزه ها
ناظر:
شما بخش اعظمى از زندگى سياسى خودتان را در كنار مجاهدين گذرانده ايد، سازمانى كه نگرش به مبارزه Ùˆ سياست را بر مبناى درك Ùˆ ØªÙØ³ÙŠØ± خاص خودش از ايدئولوژى اسلامى مى Ùهمد Ùˆ از آن ØµØØ¨Øª مى كند. من Ùكر مى كنم قاعدتا شما بايد در سالهاى گذشته تاريخ Ùˆ ØØ±ÙƒØª تاريخ Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« تاريخى را در قالب اعتقادات گذشته خود باور داشته ايد، ØØ§Ù„ آن كه در پژوهش اخيرتان كه تا كنون چهارده بخش از آن در ديدگاه منتشر شده Ùˆ مى دانم كه متن كامل آن پس از اتمام كاربه صورت كتاب منتشر خواهد شد با مقوله مذهب Ùˆ اسلام Ùˆ تشيع برخوردى تازه Ùˆ Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با گذشته كرده ايد، در اين مورد Ú†Ù‡ توضيØÙ‰ داريد؟
يغمائى:
در باره گذشته بايد بگويم كه بيشتر آنچه توجه مرا Ùˆ امثال مرا در دنياى مبارزه جلب مى كرد ÙلسÙÙ‡ تاريخ بود Ùˆ جهت گيرى آن، بيشتر مقصد آرمانى Ùˆ شور انگيز آن توجه را جلب مي كرد،جامعه اى جهانى كه در آن عدالت Ùˆ آزادى ØÙƒÙ…ÙØ±Ù…است البته گشتى هم در خيابانهاى اصلى تاريخ مىزديم Ùˆ چيزهائى مى آموختيم كه چندان بد نبود Ùˆ از بخش يا بخشهائى از واقعيت سخن مى Ú¯ÙØª ولى كاÙÙ‰ نبود Ùˆ بيشتر نگاه ما به صدها سال بعد بود كه در اÙقى زيبا Ùˆ رمانتيك Ø´Ø¨Ø Ø¢Ù† را مى ديديم. بعدها Ùˆ در كشاكش ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ùˆ درسهاى روزگارخيلى از چيزها در ذهن من تغيير كرد، Ùˆ نگاه من به مقوله تاريخ عوض شد Ùˆ ازجمله دانستم تنها مقصد شور انگيز آرمانى كاÙÙ‰ نيست. بلكه بايد راه را درست شناخت Ùˆ باور كرد هر گام درست Ùˆ با شناخت درست، يعنى به واقعيت پيوستن گوشه اى از آن مقصد Ùˆ هر گام غلط اگر Ú†Ù‡ بانيت خيرنابود كردن گوشه اى از آن مقصد آرمانى است.
ناظر:
اين تغيير به چه صورت انجام شد؟
يغمائى:
از پروسه اين تغيير اگر بخواهم بگويم از خيلى چيزها بايد ØµØØ¨Øª كرد كه Ù…ÙØµÙ„ خواهد شد. اين را بگذاريم براى بعد Ùˆ يا در خلال ØµØØ¨ØªÙ‡Ø§ به آن خواهيم رسيد ولى اگر به طور كلى بخواهم اشاره كنم بايد بگويم از تغيير گريزى نيست. زندگى يعنى ØØ±ÙƒØª Ùˆ تغيير، البته تغيير نه به معنى آميخته با عوامانگى Ùˆ نه به معنى ØØ±ÙƒØª رو به گذشته به بهانه رسيدن به سرچشمه اى كه ØØ§Ù„ا ديگر آبهايش بو Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است، اگر اين درست بود مى بايد زمان يك جهته ØØ±ÙƒØª نكند Ùˆ اين امكان وجود داشته باشد كه به عقب برگردد، تغيير به معنى ØÙ‚يقى Ùˆ بويژه تغيير در Ùكر Ùˆ انديشه، خيلى ها به ØØ±ÙƒØª در زمان كه جبرى، Ùˆ ØØ±ÙƒØª در مكان كه آميخته اى از جبر Ùˆ اختيار است ÙƒÙØ§ÙŠØª مى كنند، ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª هم در ا اين نوع ØØ±ÙƒØª Ùˆ جابجائى تقريبا مثل ما عمل مى كنند، اما بجز اين ØØ±ÙƒØª ها، اگر باور داشته باشيم Ùˆ نترسيم ØØ±ÙƒØª در انديشه Ùˆ لاجرم تغييرو دگرگونى در انديشه هم پيش روى ماست، Ùˆ اين خطير ترين Ùˆ در عين ØØ§Ù„ شور انگيز ترين است. گاهى بايد بر سر آن همه چيز را باخت Ùˆ پيه همه چيز را به تن ماليد . ياد Ù…ØÙ…د امينى اگر Ú†Ù‡ خود را در دريا غرق كرد Ùˆ به زندگى خود پايان داد بخير باد، نخستين بار تعري٠و ØªØ´Ø±ÙŠØ Ø¯Ù‚ÙŠÙ‚ ØØ±ÙƒØª در Ùكر را در زندان مشهد از زبان او كه روشنÙكرى مبارز Ùˆ شاعرى پر Ø§ØØ³Ø§Ø³ بود Ùˆ در شعر Ù… Ù€ راما تخلص مى كرد شنيدم. او مى Ú¯ÙØª:
از انواع ØØ±ÙƒØªÙ‡Ø§ØŒ ØØ±ÙƒØª در انديشه پيچيده ترين Ùˆ دشوار ترين Ùˆ گاه دردناك ترين ØØ±ÙƒØªÙ‡Ø§Ø³ØªØŒ ولى اين ØØ±ÙƒØª است كه در زمينه هاى مختل٠انسان را به جلو مى برد Ùˆ اساسا به انسان بودن او معنى Ùˆ Ù…Ùهوم مى دهد. مولانا در مثنوى خوب Ùˆ دقيق Ú¯ÙØªÙ‡ است:
اى برادر تو همه انديشه اى
مابقى خود استخوان و ريشه اى
گر بود انديشه ات گل گلشنى
ور بود خارى تو هيمه گلخنى
طبعا روشن است كه وقتى مى گوئيم انديشه نمى شود انديشه اى بدون ØØ±ÙƒØª Ùˆ تغييررا در نظر آورد. در هر ØØ§Ù„ اين تغيير انجام شد Ùˆ نگاه مرا عوض كرد. بگذاريد بگويم كه بعضى اوقات در برابر آن مقاومت كردم ولى ÙØ§ÙŠØ¯Ù‡ اى نداشت.
ناظر:
چرا مى گوئيد باور داشته باشيم و نترسيم؟ چرا روى باورر داشتن و نترسيدن تاكيد مى كنيد؟ چه چيزى را بايد باور داشت و از چه چيزى نبايد ترسيد؟
يغمائى:
روشن است Ùˆ ساده، خود مقوله تغيير Ùكر را اول بايد بايد باور داشت، با خودمان مى توانيم صميمى Ùˆ ØµØ±ÙŠØ Ø¨Ø§Ø´ÙŠÙ…ØŒ ما قرنهاست كه تخته بند اÙكار Ùˆ عقايد منجمد Ùˆ Ùيكس Ùˆ مقدسى هستيم كه از آبا Ùˆ اجدادمان به ما ارث رسيده است،همان پوستين كهنه اى كه اخوان در شعر Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙØ´Â« پوستينى كهنه دارم من» خوب آن را تصوير كرده است Ùˆ ما Ùˆ از جمله خود اخوان در خيلى از موارد، ØØ§Ø¶Ø± نيستيم آن را دور بياندازيم Ùˆ گاهى هم كه دور مى اندازيم مى رويم Ùˆ كهنه ترش را بر مى داريم ورÙÙˆ مى كنيم Ùˆ در خم رنگرزى رنگش مىكنيم Ùˆ مثلا ادعا مى كنيم كه بقيه از اين پوستين بد Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ كرده اند Ùˆ ما بايد خوب Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ كنيم! Ùˆ اين را مى شود Ú¯ÙØª رÙورم در پوستين . اخوان اگر Ú†Ù‡ اديبى نامدارو شاعرى توانا بود، در ÙØ±Ø§Ø± از پوستين باورهاى اسلامى، مى رود به سراغ مزدشتى Ùˆ تركيب مزدك Ùˆ زرتشت كه البته مى تواند برود، ولى به عنوان يك شاعر Ù…Ø·Ø±ØØŒ ÙØ±Ø§Ø± از زندانى به زندان ديگراو، نمى دانم Ú†Ù‡ كمكى مى تواند به ديگران بكند. نمونه ديگرجلال آل اØÙ…د است. جلال رجلى شجاع Ùˆ قصه نويس برجسته اى بود Ùˆ به قول اخوان: جلال آل قلم بود، اما در گريز از ØØ²Ø¨ توده Ùˆ كمونيسم، با اينكه مسلمانى پراتيك نبود Ùˆ تا پايان عمر به قول علما شرب خمر مى كرد پوستين اسلام را بر دوش مى اندازد Ùˆ در خطاى سياسى خود تا آنجا پيّش مى رود كه از شيخ ÙØ¶Ù„ الله به نيكى ياد مى كند. مثال را روى دوتنى زدم كه به هر دو علاقمندم Ùˆ عليرغم انتقاد به آنها Ø§ØØªØ±Ø§Ù… مى گذارم. اولى معتقد بود شاعر Ùˆ هنرمند بايد در Ùكر يك سر Ùˆ گردن از مردم بلند تر باشد Ùˆ دومى دمساز با سارتر Ùˆ كامو Ùˆ روشنÙكران برجسته غرب Ùˆ يكى از قصه نويسْان Ùˆ منتقدان برجسته ما بود Ùˆ به تبع آثارش هنوز هم هست، بعضى هاى ديگر را هم مى شود مثال زد، ØØ§Ù„ وقتى به مدارهاى پائينتر برسيم مى بينيم در خيلى از اوقات در اساس باور Ùˆ جرئت اين را از دست داده ايم كه بايد در انديشه نيز تغيير ايجاد كرد. در باره عوام الناس يا خواص الناسى كه به جاى تغيير در انديشه اساسا به تقليد در انديشه معتقدند ونام ترقى معكوس را تØÙˆÙ„ مى گذارند Ùˆ چشمهاىشان قاعدتا مى بايست در پشت سرشان تعبيه مىشد ØµØØ¨ØªÙ‰ ندارم. اينها در ØÙ‚يقت نخست بايد خودشان را ازنقطه جهل مركب يعنى زير ØµÙØ± به نقطه ØµÙØ± برسانند تا بشود اساسا با آنها وارد ØµØØ¨Øª شد . در هر ØØ§Ù„ بايد از مدارهاى تقدس تاريخى عبور كرد وخيلى چيزها را كنار گذاشت. بايد قبل ازتغيير انديشه ضرورت تغيير انديشه را باور داشت Ùˆ به همين دليل هم هست كه من اين جمله معروÙ« جرئت دانستن داشته باشيم» را در پيشانى پژوهش خود در باره تاريخ مقدس تشيع قرار داده ام.
ناظر:
و در باره ترس؟
يغمائى:
ترس از خودمان Ùˆ ترس از دانستن. Ùˆ البته ترس از خلق الله Ùˆ ØØ¶Ø±Øª ØÙ‚تعالى، مى گويند آدم ابوالبشرآنچه را خورد ميوه درخت Ù…Ø¹Ø±ÙØª بود Ùˆ چون خورد چشم Ùˆ گوشش باز شد Ùˆ نامها را دانست Ùˆ به همين جرم هم از بهشت اخراج شد Ùˆ بيمرگى را از دست داد. گويا جد بزرگوار ما قبل از ولتر Ùˆ Ø§ØµØØ§Ø¨ روشنگرى Ùˆ رنسانس اين درس را داد كه جرئت دانستن بايد داشت ÙˆØ±ÙØª Ùˆ ميوه را خورد. با اين همه هنوز اين ترس وجود دارد اگر نه از خدا از بندگان خدا Ùˆ اين كه بقيه Ú†Ù‡ مى گويند Ùˆ در باره ما Ú†Ù‡ اظهار نظرى مى كنند. اين ترس در جائى مثل ايران كه گردن مذهب هنوز قطر قابل توجهى دارد، ريشه هاى تاريخى خودش را هم دارد، كه خون امثال ØÙ„اج Ùˆ عين القضات Ùˆ سهروردى Ùˆ مشتاق Ùˆ خيلى هاى ديگر بر سر اين سودا ريخته است Ùˆ مى توان انديشيد كه در جريان قتلهاى زنجيره اى امثال مختارى Ùˆ پوينده Ùˆ مير علائى Ùˆ زال زاده Ùˆ... بهاى اين قضيه را هم با جانشان پرداختند. اينها كسانى بودند كه در روزگار خودشان كم يا زياد پايشّان را در زمينه انديشيدن Ùˆ اعلام Ù…ØØªÙˆØ§Ù‰ انديشه هاى خود از گليمى كه شرع Ùˆ Ø¹Ø±ÙØŒ Ùˆ در قسمت خطرناكش جمهورى اسلامى برايشان پهن كرده بودند ÙØ±Ø§ØªØ± گذاشته بودند Ùˆ لاجرم بر سرشان آن آمد كه آمد. در روزگار ما اگر Ú†Ù‡ وضع مثل روزگار گذشتگان دور نيست، ØØ¯ اقل وضع در ميان مردم مثل دوران ابن Ù…Ù‚ÙØ¹ Ùˆ عين القضات Ùˆ امثالهم نيست ونور شعور Ùˆ شناخت بخشهايى از تاريكى ها را زايل كرده ولى هنوز مسئله كاملا ØÙ„ Ùˆ ÙØµÙ„ نشده است، هنوز خيلى ها كه شعار تغيير در Ùكر را مى دهند آن را در عالم عمل بر نمى تابند، Ùˆ يا آن نوع تغيير Ùكرى را كه مورد نظر خودشان است مد نظر دارند. يعنى پر Ùˆ بال Ùˆ دمب Ùˆ نوك پرنده ÙŠ Ù…Ø³Ø§ÙØ± Ùˆ مهاجر تغيير را آنچنان كه مورد نظرشان است كوتاه كرده Ùˆ بعد آن را تائيد كرده اند. در هر ØØ§Ù„ اين ØªÙˆØ¶ÙŠØ ÙƒÙ„Ù‰ من است اما به طور خاص من اين نوع نگاه را تقريبا از ØØ¯ÙˆØ¯ سال 1366 يعنى سالهائى كه Ø¯Ø±ØØ§Ù„ Ùˆ هوا Ùˆ شرايط ديگرى بوده ام داشته ام Ùˆ از همان موقع هم كار روى تاريخ را به صورت جدى شروع كردم ولى در سالهاى اخير وقت زيادى روى جستجوهايم گذاشته ام Ùˆ ØØ§Ù„ا دارم ÙØ´Ø±Ø¯Ù‡ اى از Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª هايم را مى نويسم.
ناظر:
چرا از سال 1366 كار را شروع كرديد؟ آيا دليل خاصى داشت؟
يغمائى:
بگذاريد براى روشن شدن ماجرا از قبل از سال 66شروع كنم . زمينه هاى كار براى من از گذشته ها وجود داشت. از دوران كودكى به مقولات تاريخى علاقمند Ùˆ با كتابهائى كه موضوع آن تاريخ بود دمساز بوده ام. نوعى كنجكاوى Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ مبهم Ùˆ خام، ولى لذت بخش مرا در اين پهنه به دنبال خود مى كشاند. در آغاز كار با قصه ها Ùˆ Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ هاى تاريخى يا شبه تاريخى شروع كردم Ùˆ اولين جستجوها به مدد كتابخانه پدرى بود. در ان ايام بيشتر رمانهاى تاريخى آميخته با رمانتيزم موجود در اين كتابخانه مرا با گوشه هائى از تاريخ آشنا كرد.
يادم نمىرود با كتاب قطور« شبهاى بغداد» كه نام نويسنده اش ÙØ±Ø§Ù…وشم شده با ØÙƒÙˆÙ…ت هارون الرشيد Ùˆ كشتار برمكيان، Ùˆ با پاورقى هاى ØÙ…زه سردادور بنام « خونخواه مرو»، با ماجراى مغولها Ùˆ مقاومتهاى دو زوج پارتيزان به نامهاى باشنگ Ùˆ آذرخش ومسرور Ùˆ يوقا درآميختم. با رمان« طاهر Ùˆ طاهره» در خلال يك ماجراى عاشقانه Ùˆ تاريخى با ØÙƒÙˆÙ…ت طاهريان Ùˆ با كتاب« ÙØ§ØªØÂ»Ùˆ قهرمان اصلى آن ارسلان ابن جاذب سپهسالار سلطان Ù…ØÙ…ود غزنوى با دوران غزنويان آشنا شدم.
با اينها كه تعدادشان هم كم نبود Ùˆ تاثير نيرومندى هم بر ذهن من در سالهاى ده دوازده سالگى گذاشتند ذهنيت ابتدائى من از تاريخ شكل Ú¯Ø±ÙØª. خنده دار است ولى هنوز هم يكى از پرسوناژهاى كتاب شبهاى بغداد زنى بنام نجمه Ø§Ù„ØµØ¨Ø§Ø ÙŠØ§ ستاره ØµØ¨Ø Ú†ÙˆÙ† Ù…ØØ¨ÙˆØ¨Ù‰ اثيرى در ذهن من زنده است Ùˆ تبديل به عنصرى شاعرانه شده است. انگار او در زندگى من وجود داشته است. اين Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØªÙ‡Ø§ اگر Ú†Ù‡ تهى از واقعيات تاريخى نبود ولى همين قدر به من كمك مى كرد كه رنگ آميزى هاى ذهنى خود را تكميل كنم Ùˆ نيز تا اندازه اى تبديل به يك ناسيوناليست كوچك Ùˆ معصوم Ùˆ از علاقمندان مثلا سلطان Ù…ØÙ…ود غزنوى Ùˆ جنگاوران Ùˆ پارتيزانهاى خيالى شهر مرو باشم Ùˆ يا در رمان طاهر Ùˆ طاهره نگران سرنوشت پولاد، راهزنى باشم كه شخصيتى سمپاتيك داشت.
ناظر:
اين گرايش به ناسيوناليسم تا چه هنگامى ادامه داشت و به چه صورت بود؟
يغمائى:
در دورانى كوتاه، همان دوران ده تا چهارده سالگى با خواندن چنين پاورقى هائى تصوير مبارزان ضد دشمن خارجى با شاهان براى من در هم آميخته بود Ùˆ مثلا پاورقى خونخواه مرو به يك اندازه سمپاتى مرا نسبت به آذرخش، قهرمان اين ماجرا وسلطان جلال الدين خوارزمشاه بر مى انگيخت. طبعا چون سلطان جلال الدين در دسترس نبود اين Ù…ØØ¨Øª عاطÙÙ‰ Ùˆ كودكانه نثار جانشين او يعنى ØÙƒÙˆÙ…ت وقت مى شدكه البته با وجود پدرى كه به دكتر مصدق Ø§ØØªØ±Ø§Ù… زيادى مى گذاشت Ùˆ دولت ØØ§ÙƒÙ… را دولتى مى دانست كه اموال مردم را ØÙŠÙ Ùˆ ميل مى كند اندك اندك Ùˆ با شناخت واقعى سلطان جلال الدين Ùˆ نيز شاه معاصر، تغيير كرد Ùˆ تبديل به ناسيوناليسمى مردم گرا Ùˆ ميهن پرستانه شد.
ناظر:
اين گرايش آيا انعكاساتى هم داشت؟ از اين نظر مى پرسم كه نكات جالبى در شروع كار وجود دارد يعنى يك راهى در نظرگاه قرار مى گيرد كه از نقاط مختلÙÙ‰ به طور طبيعى گذشته است.
يغمائى:
انعكاساتش چندان زياد نبود. مثلا يادم مى آيد كه يك بار به تشويق Ùˆ در خواست يكى از دبيران خود، دبير تاريخ كه شخصا مردى خوب ولى اولترا ناسيونالْست Ùˆ از مسئولين ØØ²Ø¨ پان ايرانيست بود Ùˆ مى دانست كه من شعر مى گويم شعرى در رابطه با بزرگداشت شهرياران سرودم.
ناظر:
چند سال داشتيد؟
يغمائى:
Ùكر مى كنم چهارده سال، قرار بود شعر در روزنامه مربوط به اين ØØ²Ø¨ درج شود Ùˆ بعد هم توسط چاپخانه ÙØ±Ù…اندارى به صورت جزوه چاپ Ùˆ منشر شود.
اين شعر را نوشته بودم ولى قبل از آنكه آن را به دست دبير مربوطه برسانم Ùˆ او هم آن را به روزنامه بدهد Ùˆ به دست آقاى هاشمى ÙØ±Ù…اندار يزد برساند ابوى از ماجرا با خبر شد ومرا صدا زد Ùˆ Ú¯ÙØª:
مثل اين كه شعرى مرتكب شده اى. شعرت را بخوان ببينم.
شعر را خواندم Ùˆ منتظر تشويق او بودم ولى او با اندكى تلخى Ú¯ÙØª:
جدا كه تو با اين شعرت دست وهاب را از پشت بسته اى.
وهاب كشاورزبا هوش Ùˆ باذوق ولى بيسوادى از مردم خور بود كه نوشتن نمى دانست ولى شعر مى سرود Ùˆ يكبار شعرى در وص٠مØÙ…د رضاشاه سروده Ùˆ در مراسم چهار آبان Ùˆ در ØØ¶ÙˆØ± مردم Ùˆ بخشدار Ùˆ رئيس ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ÙØ±Ù…انده پاسگاه ژاندارمرى Ùˆ رئيس درمانگاه Ùˆ شمارى ازبزرگان Ùˆ ريش سÙيدان وجمعيت كثيرى از اهالى خور خوانده بود كه به دليل بيت پايانى آن به صورت ضرب المثل در آمده بود. او در بيت آخر به دليل اينكه مى خواست هم اسم خود را بياورد Ùˆ هم اسم Ù…ØÙ…د رضا شاه را، دچار تنگى قاÙيه شده بود Ùˆ سرانجام شعر را اين طور ختم كرده بود كه:
Ú†Ù‡ خوش Ú¯ÙØª وهاب روى دوپا
كه لاشاه الا Ù…ØÙ…د رضا!
صØÙ†Ù‡ تصويرى اين بيت كه گويا وهاب چهار پا داشته Ùˆ هنگام خواندن اين شعر روى دو پا ايستاده بوده او را معرو٠همگان كرده بود. خلاصه بعد از اينكه ابوى مرا در مرتبت وهاب قرار داد Ú¯ÙØª:
آدم نمىآيد براى كسانى كه كارشان سوارى Ú¯Ø±ÙØªÙ† از خلق الله Ùˆ آزار Ùˆ ستم بوده شعر بگويد . مى خواهى براى بزرگان اين مملكت شعر بگوئى برو سراغ شير على بشير كه بيل Ùˆ پاهاى برهنه Ù‡ÙØª هشت نسل او باعث آبادى گرمه Ùˆ رسيدن گندم Ùˆ خرما Ùˆ انگور Ùˆ انار آن شده اند Ùˆ هيچكس هم در هيچ جا يادى از اينها نكرده. ØÙˆØµÙ„Ù‡ اين را ندارى برو براى چشم Ùˆ ابروى دختر ØØ§Ø¬ ميرزا اØÙ…د اوراقچى غزلى بنويس.
شير على كشاورز سياهپوست ما در دهكده گرمه بود ÙˆØØ§Ø¬ ميرزا اØÙ…د اوراقچى مردى شري٠و زØÙ…تكش در همسايگى ما Ùˆ از رÙقاى پدرم بود كه در آن روزگاردر يزد Ùˆ در خيابان كرمان چندين مغازه داشت Ùˆ زيبائى دخترك ظري٠نوجوانش نجمه ÙØ¶Ø§Ù‰ كوچه ما را عطر آگين مى كرد. در هر ØØ§Ù„ درشتى ابوى، دماغ ناسيوناليستى مرا سوزاند ويا در ØÙ‚يقت موجب شد اندك اندك به ناسيوناليسمى طبيعت گرا Ùˆ مردم گرا Ùˆ ميهن پرستانه رو بياورم ØØ§Ù„ Ùˆ هواى اين ناسيوناليسم مردمى Ùˆ ميهنى را كه در آن مردم بالمجموع بر تخت سلطنت نشسته اند تا سالهاى Ù‡ÙØªØ§Ø¯ در كارهاى من Ùˆ بخصوص شعرها Ùˆ ترانه ها Ùˆ سرودهائى كه نوشته ام پيداست.
ناظر:
مثلا؟
يغمائى:
مثلا در ترانه سرود
اى وطن آزاد مىخواهم ترا
اى وطن آباد مى خواهم ترا
پرچم سرخ و سپيد و سبز من
سر بلند و شاد مى خواهم ترا..
يا سرود ايرانزمين:
آيد از ملك ايران زمين
غرش خلق ايران به گوش
بر تن و جان اهريمنان
لرزه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ از اين خروش
يا سرود Ø§ØªØØ§Ø¯ خلقها با مطلعى كه از كريم پور شيرازى به وام Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده است:
هله اى ملت ايران كوشش
هله اى ملت ايران جوشش
يا ترانه:
شهر من باز به Ú¯Ù„ بشكÙÙ‰ Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø¨Ù‡Ø§Ø±
چنگ خواهد زد سر مست پس از اين شب تار
يا :
سر ميزند دوباره خورشيد مهربانى
اينها Ùˆ شايد نزديك به سى سرود Ùˆ ترانه ديگراز مجموعه سرودها Ùˆ ترانه ها در ØÙ‚يقت نشانگر علائق Ùˆ نگاه من به تاريخ ايران است كه در قالب شعر Ùˆ ترانه Ùˆ سرود خود را نشان مى دهند. اين ماجرا از سال 61 كه من مجبور به ترك ايران شدم تا سال Ù‡ÙØªØ§Ø¯ به طور قوى ادامه داشت. تبعيد موجب شد كه من ريشه هايم را بر شانه هاى خودم بگذارم Ùˆ از اين كشور به ان كشور بروم ودهها شعر Ùˆ ترانه نوستا لوژيك ميهنى ØØ§ØµÙ„ اين روزگار است. در اين سالها شعرهاى غمالود ميهنى من به ياد سرزمينى سروده شده كه هرگز نمى خواستم آن را ترك كنم ولى بناچار آن را ترك كرده ام Ùˆ در پشت سر به جاى نهاده ام ونيز بْسيارىازشعرهاى ميهنى Ùˆ رزمى من براى زاد بومى نوشته شده كه هميشه در پيش روى من قرار داشته Ùˆ تلاش كرده ام Ùˆ مى كنم به سوى او ØØ±ÙƒØª كنم Ùˆ او را دمساز با ØµÙ„Ø Ùˆ آزادى باز يابم.
ناظر:
قبل از اين كه ØµØØ¨Øª را در باره ناسيوناليسم ادامه بدهم مى خواهم بپرسم درست است كه سرود ايران زمين سرودى مربوط به جشنهاى دو هزار Ùˆ پانصد ساله بوده است كه توسط شما تغيير پيدا كرده. يادم مىآيد رژيم جمهورى اسلامى در سالهاى 61 Ùˆ 62 در اين باره در روزنامه هايش چيزهائى نوشته بود.
يغمائى:
درست است. دو سرود از سرودهاى رژيم شاه توسط نيروهاى انقلابى به قول معرو٠مصادره شد Ùˆ در خدمت مردم قرار Ú¯Ø±ÙØª. سرود Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙ ØØ²Ø¨ رستاخيز توسط سازمان چريكهاى ÙØ¯Ø§Ø¦Ù‰ كه معرو٠است Ùˆ با اين سطر شروع مى شود:
راه تازه اى پيش پاى خلق
مشت Ù…ØÙƒÙ…Ù‰ بر دهان شاه
سرود ديگر سرود جشنهاى دو هزار Ùˆ پانصد ساله بود كه آهنگ آن توسط استاد بزرگ موسيقى مرتضى ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ كه ساير موسيقيدانان او رابه Ø§ØØªØ±Ø§Ù… مرتضى خان ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ خطاب مى كردند ساخته شده بود. اين سرود را من در زندان مشهد تغيير دادم Ùˆ تبديل كردم به سرود ايرانزمين. بخشهائى هم به آن اضاÙÙ‡ كردم Ùˆ آهنگى هم روى آن گذاشتم كه از سال 54 تا پنجاه Ùˆ Ù‡ÙØª در زندانها Ùˆ در كوه توسط دانشجويان خوانده مى شد .اصل اين سرود اين طور شروع مى شد:
آيد از كاخ شاهنشهان
نغمه ØµÙ„Ø Ø¹Ø§Ù„Ù… بگوش
من آن را تبديل كردم به:
آيد از ملك ايرانزمين
غرش خلق ايران به گوش
در شعر اصلى خوانده مى شد:
وقتى از ستمگران تيره هر كرانه بود
روشن از شهنشهان چهره زمانه بود:
من آن را تبديل كردم به:
وقتى از ستمگران تيره هر كرانه شد
روشن از مجاهدين چهره زمانه شد...
در هر ØØ§Ù„ من اين را تغيير دادم Ùˆ اشكالى هم ندارد. اين سرود در اوايل سال پنجاه Ùˆ هشت توسط ÙØ±ÙŠØ¯ÙˆÙ† شهبازيان تنظيم شد Ùˆ همراه با سه سرود ديگر توسط اركستر Ùˆ گروه كر راديو Ùˆ تلويزيون كه هنوز ملى بود اجرا شد Ùˆ بارها از راديو Ùˆ تلويزيون پخش شد تا وقتى كه رژيم آن را ممنوع اعلام كرد.
ناظر:
Ú¯ÙØªÙ‡ اند كه كلام كلام مى آورد. مى خواستم بپرسم چرا مردى مثل ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ سرود جشنهاى دو هزار Ùˆ پانصد ساله را مى سازد. مردى كه به او مى گويند نيماى موسيقى ايران، آيا ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ يك سلطنت طلب بود؟
يغمائى:
سئوال خوبى است. Ùˆ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¢Ù† خيلى چيزها را روشن مى كند. Ø¨ØØ« مهم تر از اين است كه بر سر استاد ارجمندى چون ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ باشد ودر اين زمينه بايد از لوچى درÙكر Ùˆ سطØÙ‰ گرى دورى كرد. من با ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ آشنا بودم Ùˆ مدت كوتاهى هم بخاطر يك سرود با او كار كرده ام. آهنگ سرود ميهن شهيدان ساخته اين استاد بزرگ است Ùˆ ÙÙ‰ الواقع زيباست. ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ ساليان دراز در ايران Ùˆ خارج، به نظرم ايتاليا، موسيقى خوانده بود. در سال پنجاه Ùˆ هشت رژيم آخوندها امكاناتى را كه در رژيم قبلى داشت از او سلب كرده بود Ùˆ استاد در دو اتاق Ùˆ ØªØØª ÙØ´Ø§Ø± ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† با همسر مهربان Ùˆ دلسوزش زندگى مى كرد. هنوز نگاه عميق Ùˆ موهاى سپيد Ùˆ خطوط چهره اش كه به او هيئت يك Ùيلسو٠را مى داد به ياد دارم . يادم نمىرود استاد يكبار در گلايه از روزگارى كه آخوندها برايش ÙØ±Ø§Ù‡Ù… كرده بودند مى Ú¯ÙØª:
من دو كار در زندگى بلدم، موسيقى Ùˆ تا ØØ¯Ù‰ باغبانى. اينها تمام امكانات مرا سلب كرده اند. اينها مى گويند تو با شاه Ùˆ رژيم شاه كار كرده اى. من مى دانستم كه استاد آهنگ سرود جشنهاى دو هزار Ùˆ پانصد ساله را ساخته است. استاد علائق زيادى به گذشته باستانى ايران داشت. به دورانى كه ايران مستقل بود Ùˆ يكى از بزرگترين امپراطورى ها Ùˆ گاهى نيرومند ترين امپراطورى دوران بود Ùˆ از اين Ùكر خود Ø¯ÙØ§Ø¹ مى كرد.
ناظر:
منظور دوران قبل از اسلام است؟
يغمائى:
همين طور است. Ø¨ØØ« بر سر ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ است والبته مى توان كار ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ را كه قلمروى ارزشمند از موسيقى را براى دنياى موسيقى ايران Ùˆ نسلهاى آينده بر جاى نهاد، در ساختن سرود براى جشنهاى دو هزار Ùˆ پانصد ساله نقد كرد ولى براى دانستن مشكل ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ Ùˆ امثال او بايد توجه داشت كه ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ را نمى شود در ظرÙÙ‰ گذاشت كه ÙØ±Ø¶Ø§ بازجويان ساواك قرار دارند. آنان براى بقاى سلطنت مى كوشيدند Ùˆ ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ نگاهش به گذشته اى بود كه براى او غير قابل دسترس بود Ùˆ در مهى رمانتيك خودش را نشان مى داد. خيلى هاى ديگر هم اين طور بودند . هدايت چهره بزرگ قصه نويسى ما عليرغم Ù†ÙØ±Øª از سلطنت معاصر خودش نگاهش، نگاه تاريخى اش به گذشته باستانى بود.
ناظر:
چرا؟
يغمائى:
براى جواب درست بايد پيش زمينه هاى ذهنى را از تاريخ قبل از اسلام Ùˆ بعد از اسلام دارا بود تا بتوان ماجرا را درست درك كرد. اما اگر اشاره اى بخواهم بكنم بايد بگويم كه در آن دوران ايران يكپارچه Ùˆ نيز مستقل بود. من Ùˆ شما به عنوان انسانهائى در قرن بيست Ùˆ يكم البته به آزادى مى انديشيم Ùˆ ملاك Ùˆ Ù…ØÙˆØ± براى ما دموكراسى Ùˆ استقلالى همراه با آزادى است، ولى اين يك واقعيت است كه در گذشته، يعنى دوران باستانى عليرغم وجود ديكتاتورى هاى قدرتمند شاهنشاهى، ايران هم بزرگ بود Ùˆ هم مستقل، بعد از اسلام اين ايران بزرگ يكپارچه مدتها در اساس ØØ°Ù شده بود Ùˆ منضم شده بود به امپراطورى اسلامىو...
ناظر:
يعنى ايران وجود نداشت؟
يغمائى:
وجود داشت ولى در بطن Ùˆ در شكم پروار Ùˆ بلعنده امپراطورى اسلامى ØŒ يعنى بعد از ØÙ…له سپاهيان عرب به دستور عمر ابن خطاب بخشهاى بزرگى از ايران بتدريج بلعيده شد Ùˆ ايران در روزگار عثمان ابن Ø¹ÙØ§Ù† وعلى ابن ابيطالب Ùˆ تمام دوران امويان Ùˆ روزگار عباسيان تا عهد Ø®Ù„ÙØ§Ù‰ نهم Ùˆ دهم كه مصاد٠بود با جنبش بابك Ùˆ يعقوب ليث، نه استقلال داشت Ùˆ نه آزادى. بعد هم كه مستقل شد سلطه صورى بغداد را تا مدتها با خود داشت، Ùˆ در خيلى از دورانها نه به صورت يك كشور با دولتى يكپارچه بلكه به صورت مجموعه اى از ØÙƒÙˆÙ…تهاى ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„Ù‰ خود را نشان مى داد.
ناظر:
آيا تبديل شدن يك غول بزرگ با نظام ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„Ù‰ به ØÙƒÙˆÙ…تهاى كوچكتر اشكالى دارد؟آيا اين موجب نمى شود مردم Ù†ÙØ³Ù‰ بكشند؟
يغمائى:
وجود يك غول بزرگ Ùˆ مستقل Ùˆ متمركز Ùˆ اگر Ú†Ù‡ با نظام ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„ى، كمتر در روند تاريخى معقول يك كشور گسست ايجاد مى كند. ØÙƒÙˆÙ…تهاى كوچكى كه پديد آمده بودند تمام معايب آن ØÙƒÙˆÙ…ت بزرگ را داشتند ولى Ù…ØØ§Ø³Ù† آن را نداشتند. بجز اين دولتهائى هم كه ØÙƒÙˆÙ…ت مى كردند در اكثر موارد رگ Ùˆ ريشه ايرانى نداشتند Ùˆ همانطور كه قبل از اين هم در جاهاى مختل٠اشاره كرده ام تاريخ ايران در بسيارى از موارد تاريخ ØÙƒÙˆÙ…ت اقوام بيابانگرد جنگجو بر توده هاى شهرى Ùˆ روستائى ØµÙ„Ø Ø·Ù„Ø¨ Ùˆ غير جنگجوست. اين ماجرا با تمام Ù…ØØ§Ø³Ù† Ùˆ معايب اش تا دوران آقا Ù…ØÙ…د خان قاجار كه تقريبا مى شود Ú¯ÙØª آخرين شاه ديكتاتور ولى مستقل ايران بود ادامه ÙŠØ§ÙØª. بعد از آن دوباره با ورود دولتهاى استعمارى روس Ùˆ ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ Ùˆ انگليس Ùˆ سرانجام امريكا عنصر استقلال نيز از بين Ø±ÙØª Ùˆ ايران تبديل به كشورى شد كه نه آزادى در آن وجود داشت Ùˆ نه استقلال.
ناظر:
Ùˆ همين ØØªÙ‰ نقطه ضع٠سلطنت شاه هم بود؟
يغمائى:
همينطور است. آزادى كما بيش در هيچكدام از رژيمهاى سلطنتى Ùˆ در روزگار ما جمهوريهاى سلطنتى!! وجود نداشته است ولى رژيمهاى سلطنتى مستقل در گذشته ها عليرغم تمام مصيبتهائى كه از جانب آنها نازل مى شد كمتر پوك بودند Ùˆ بيشتر مى توانستند دوام بياورند. نبودن عنصر استقلال در ØÙƒÙˆÙ…تى چون ØÙƒÙˆÙ…ت شاه آنهم در قرن ØØ³Ø§Ø³ بيستم موجب پوكى بيش از ØØ¯ ديكتاتورى او شده بود Ùˆ ما كمتر مثلا با يك سلطنت طلب ميهن پرست در رده هاى بالا روبرو بوديم. كسى كه مى داند رژيمش وابسته است نمى تواند Ø§ØØ³Ø§Ø³ غرور داشته باشد وبه ناسيوناليسم خود Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± ØØªÙ‰ سلطنت طلبانه بكند. در هر ØØ§Ù„ ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ را بر روى اين تضاد مجسم كنيد. گذشته گرائى باستانى Ùˆ لاجرم كار در رژيمى كه علىرغم وابسته بودن Ùˆ تمام ضعÙهايش ميراث بر همان گذشته باستانى است. اوطبعا يك هنرمند انقلابى نبود ولى يك موسيقيدان بزرگ بود. كسى بود كه چشم انداز گذشته را در اÙقى از مه پر شكوه Ùˆ طلائى Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± مى ديد. خيلى هاى ديگر هم اينطور مى ديدند بخصوص گذشتگان Ùˆ ØØªÙ‰ كسانى كه نامشان با مبارزه Ùˆ شورشگرى آميخته است.ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ مذهبى نبود Ùˆ مثل اكثريت قريب به Ø§ØªÙØ§Ù‚ هنرمندان ايرانى ØØ§Ù…Ù„ اين تناقض تاريخى بود كه اسلام را با مليت خود در تناقض مى ديد . بجز اين در مملكتى مى زيست كه ابزار تبليغ هنرى مثل موسيقى اساسا در دست دولت بود واو يا بايد كارش را كنار بگذارد Ùˆ يا آنچنان كه زندگى كرد زندگى كند. البته او پس از سقوط رژيم شاه تلاشهاى هنرى خود را داشت Ùˆ در پايان هم در Ùقر Ùˆ ÙØ´Ø§Ø± در گذشت.
ناظر:
مى گوئيد خيلى هاى ديگر هم كه ØØªÙ‰ نامشان با مبارزه آميخته گرايشاتى مثل ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ داشتند مثلا Ú†Ù‡ كسانى؟
يغمائى:
نگاه بكنيد به چند تا از برجسته ترين چهره هاى ØÙˆÙ„ Ùˆ ØÙˆØ´ دوره مشروطيت. كارهاى اديب الممالك را نگاه بكنيد. شمارى از شعرهاى ميرزاده عشقى Ùˆ تابلوى ايده آل مريم او را كه تمام شاهان رادر سوگ ايران مجسم ساخته Ùˆ از آنها چهره اى مثبت ساخته ،عنصر Ø§ØØªØ±Ø§Ù… به گذشته قبل از اسلام، در كارهاى شاعر ملى ما عار٠كم نْيست. ØØªÙ‰ در شعرهاى ÙØ±Ø®Ù‰ يزدى كه شاعر زخمتكشان است Ùˆ سرود خوان آزادى رد پاى اين نوع تÙكر را مى توانيم پيدا كنيم. كسى مثل ملك الشعراى بهار كه از سرئد خوانان آزادى بود هم چهار خطابه Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙØ´ را در وص٠رضاشاه دارد كه با اين مطلع شروع مى شود:
شاه جهان پهلوى نامدار
اى تو ز شاهان جهان يادگار
و هم وقتى رضاشاه به تبعيد مى رود شعر:
اى پهلوى آخر ÙØ±Ø§Ø± كردى
را مى نويسد. ØØ§Ù„ به گذشته كه برويد وضع اساسا ÙØ±Ù‚ مى كند. غول Ùنا ناپذيرى چون ØØ§Ùظ را دمساز شاه شجاع Ùˆ شيخ بزرگوار سعدى رااشكريزان براى مرگ آخرين خليÙÙ‡ عباسى مى بينيم Ùˆ ابن يمين را كه در پايان شاعر سر بداران بود در آغاز در سمت منشى گروهى از ايلخانان مغول مى يابيم. من Ùكر مى كنم تنها شمارى از Ø¹Ø§Ø±ÙØ§Ù† هستند كه خود را كاملا از اين مقوله دور نگاهداشته اند ØŒ كسانى مثل سي٠الدين ÙØ±ØºØ§Ù†Ù‰ كه سروده است:
خاك اين خطه نمازى نبود در نظرم
كه نجس گشته پرويز و قباد و كسرى ست
كه اين نوع نگاه هم به نظر من چندان واقعى نيست Ùˆ بايد ديد سي٠نظر به طلم Ùˆ ستم پرويز Ùˆ قباد داشته يا نامسلمانى آنان. در هر ØØ§Ù„ Ùكر مى كنم بايد مقدارى سعه صدر داشت، Ùˆ ØØ±Ù يكى از بلشويكهاى سالهاى انقلاب اكتبر را كه نامش از خطرم Ø±ÙØªÙ‡ است را مد نظر قرار داد. اين مبارز كمونيست وقتى تند روى هاى برخى از همرزمان خود را در باره هنرمندان دوره تزار ديده بود Ú¯ÙØªÙ‡ بود ما با ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يزم مخالÙيم ولى ØÙ‚ نداريم پس از سقوط رژيم ØØ§Ù…Ù‰ ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يزم درختهاى بار آور باغهاى ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„ها را اره كنيم وساختمانهائى را كه شاهكارهاى معمارى هستند به آتش بكشيم Ùˆ يقه امثال گوگول Ùˆ داستايوسكى را بچسبيم Ùˆ آنها را طرد Ùˆ انكار كنيم. اينها متعلق به جامعه Ùˆ مردمند. به نظر من اين ØØ±Ù درستى است.
ناظر:
من مي خواهم در بخش هاي آينده برگردم به اين جمله شما «براى دانستن مشكل ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ Ùˆ امثال او بايد توجه داشت كه ØÙ†Ø§Ù†Ù‡ را نمى شود در ظرÙÙ‰ گذاشت كه ÙØ±Ø¶Ø§ بازجويان ساواك كه براى بقاى سلطنت مى كوشيدند قرارداد». اما بهتر است اول نظر شما را در باره ناسيوناليسم بپرسم.
با تمام اينها نظر شما در باره ناسيوناليسم چيست؟
يغمائى:
به Ù…Ùهوم رايج، به آن علاقه اى ندارم كه از آن بوى برتر بودن اين ملت بر آن ملت Ùˆ اين قوم بر آن قوم Ùˆ سرانجام بوى خون بر مى خيزد. ميهن دوستى ØÙƒØ§ÙŠØª ديگرى است Ùˆ طبيعى است كه تعهدات نخست من نسبت به سرزمينى است كه آنجا متولد شده ام Ùˆ زبان باز كرده ام Ùˆ بعد از بيست Ùˆ يكى دوسال Ù‡ÙØªÙ‡ اى يكى دوبار روياهايم را پر مى كند ولى Ùكر مى كنم بايد به اين نزديك شد كه خانه ما زمين است Ùˆ همه انسانيم Ùˆ ملاك آزادى Ùˆ عدالت است . ØØ±Ù شيخنا سعدى درست است كه:
بنى آدم اعضاى يك پيكرند
Ùˆ ØØ±Ù Ø´Ú¯ÙØª مولانا كه:
نه شرقى ام نه غربى ام نه Ø¨ØØ±Ù‰ ام نه برى ام
نه هندويم نه ترسايم نه گبرم نه مسلمانم
دوئى از خود به در كردم يكى ديدم همه عالم
يكىجويم يكى گويم يكى خوانم يكى دانم...
ناظر:
برويم سر خط اصلى ØµØØ¨Øª. داشتيد از شروع مطالعات خودتان مى Ú¯ÙØªÙŠØ¯ Ùˆ اينكه از دوران نوجوانى شروع كرديد.
يغمائى:
ماجرا همانطور كه Ú¯ÙØªÙ… از دوران كودكى Ùˆ نوجوانى شروع شد، با كتابخانه پدر Ùˆ ادامه ÙŠØ§ÙØªØŒ بعدها دربْسيارى از كتابخانه هاى ديگر بخصوص در يزد Ùˆ خوركار را ادامه دادم. در يزد تقريبا در ÙØ§ØµÙ„Ù‡ سالهاى چهل Ùˆ سه تا چهل Ùˆ هشت هر روز عصر را در كتابخانه بزرگ وزيرى يا شر٠الدين على مى گذراندم. Ùˆ در خور در دشت كوير Ùˆ در شهرى كوچك كه در آن ايام جمعيت اش پنجهزار Ù†ÙØ± بود استاد ØØ¨ÙŠØ¨ يغمائى پدر بانوى ÙØ§Ø¶Ù„ پيرايه يغمائى كه كار استاد را دنبال مى كند كتابخانه اى داير كرده بود كه من بيشتر اوقات ÙØ±Ø§ØºØªÙ… را در آن مى گذراندم . آن موقع استاد زنده بود Ùˆ ØØ§Ù„ا در آرامگاهى كه در همان دوران ساخته بود درهمسايگى كتابخانه اش بر ÙØ±Ø§Ø² تپه سلام آباد آرميده است، بعدها دوران دانشكده Ùˆ زندان ÙØ±ØµØªÙ‰ ديگربراى ادامه كار بود Ùˆ پس از آن هم در ميان مجاهدين كار من نوشتن بود وبيشتر در ØªØØ±ÙŠØ±ÙŠÙ‡ اجتماعى نشريه Ùˆ يا راديوو اواخردرتلويزيون ÙØ¹Ø§Ù„يت مى كردم Ùˆ ÙØ±ØµØª كاÙÙ‰ براى Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از كتابخانه بزرگى كه وجود داشت مهيا بود. طى اين سالها اين تجربه هاى نظرى همراه با دورانى شانزده Ù‡ÙØ¯Ù‡ ساله Ùˆ پر كشاكش كم كم ذهن مرا از خواندن تاريخ متوجه پژوهشى ديگر در آن كرد. سال 66 Ø§ØØ³Ø§Ø³ كردم خوانده ها ديگر مجابم نمى كنند. Ø§ØØ³Ø§Ø³ مى كردم چيزهائى هست كه خيلى از پژوهشگران آز آن ØµØØ¨Øª نكرده اند Ùˆ يا با اعمال نظر از آن ØµØØ¨Øª كرده اند. اين مساله مخصوصا وقتى به تاريخ اسلام مى رسيد Ùˆ بخصوص تاريخ تشيع بيشتر خودش را نشان مى داد. سر انجام تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ… براى پاسخ دادن به سئوالات ذهنى، خودم شخصا كار را شروع كنم.
ناظر:
مى توانيد با چند مثال بگوئيد كه Ú†Ù‡ چيزهائى ØØ³Ø§Ø³ÙŠØª شما را بر مى انگيخت. اين را از اين نظر مى گويم كه مى دانم در ايران برجستگان Ùˆ بزرگانى مثلا چون زرين كوب Ùˆ راوندى Ùˆ آرين پور Ùˆ پاريزى Ùˆ ندوشن وشهيدى Ùˆ يوسÙÙ‰ Ùˆ خيلى هاى ديگر روى تاريخ ايران Ùˆ اسلام كار كرده اند وتاريخ ايران را از ابعاد مختل٠در روشنائى قرار داده اند. آيا امثال اين Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ براى سئوالات شما پاسخى نداشتند كه مى بايست خودتان دست به كار شويد؟
يغمائى:
همانطور كه مى گوئيد اينها از برجستگان هستند. خيلى هاى ديگر هم هستند Ùˆ من از ØØ§ØµÙ„ زØÙ…ات آنان بسيار بهره برده ام ولى مجبورم كه براى Ùهم موضوع تاكيد كنم كه آنچه آنها Ú¯ÙØªÙ‡ اند كاÙÙ‰ نيست Ùˆ مرا راضى نمى كرد Ùˆ نمى كند. من نمى توانستم Ùˆ نمى توانم تنها خواننده تاريخ يا تواريخى باشم كه اين بزرگان نوشته اند. يك Ø§ØØ³Ø§Ø³ نياز بسيار قوى در مقطعى از زندگى من، در ذهن Ùˆ ضمير من خودش را نشان مى داد كه مرا بر اين داشت كه بدانم به طور خاص در پشت پرده آن بخش يا بخشهائى از تاريخ كه زندگى من Ùˆ امثال مرا بيرØÙ…انه در خودش ÙØ±Ùˆ كشيد Ùˆ به عنوان Ù…ØµØ§Ù„Ø Ø¯Ø± بناى خودش به كار Ú¯Ø±ÙØª چگونه بوده است Ùˆ چگونه گذشته است. در نقطه اى از زندگى Ø§ØØ³Ø§Ø³ كردم كه از اين بناى غول آسا Ùˆ خونين تاريخ كه بر پيكرهاى اجداد من قد كشيده Ùˆ دارد همين طوربر پيكرهاى ما قد مى كشد راضى نيستم. Ø§ØØ³Ø§Ø³ كردم ØØ§Ù„ت كسانى را دارم كه در ØÙƒÙˆÙ…تهاى قبلى آنها را لاى جرز ديوار مى گذاشتند Ùˆ دورشان را Ú¯Ú† مى Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯. خوب، كارى براى خودم نمى توانستم بكنم، ولى ديدم همه در من Ùˆ ما خلاصه نشده اند مى توان نسبت به آيندگان متعهد بود Ùˆ مى توان نسبت به نسلى كه هنوز دوران جوانى را مى گذراند Ø§ØØ³Ø§Ø³ مسئوليت كرد به همين دليل خودم كار را شروع كردم.
ناظر:
مى توانيد كمى بيشتر ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨Ø¯Ù‡ÙŠØ¯
يغمائى:
Ùˆ من از زمره نسلى هستم كه خوشبختانه يا Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ مجبور شد تاريخ مملكتش را به طور عملى تجربه كند Ùˆ بهاى آن را با هست Ùˆ نيست اش بپردازد. نه تنها با هست Ùˆ نيست خودش بلكه با هست Ùˆ نيست تقريبا سه نسل خودش پدرانش Ùˆ خودش Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´. اين يك واقعيت است Ùˆ تاريخ اين مملكت با تمام سنگينى اش از ØÙŠØ§Øª Ùˆ هستى ما گذشته Ùˆ هنوز هم دارد مى گذرد. نسلى كه من هم در زمره آن هستم، انتهاى دوران شاهنشاهى را تجربه كرد Ùˆ بهاى آن را پرداخت. بعد ازسلطنت شاهنشاهى نوبت به امامت Ùˆ ولايت اسلامى Ùˆ عبور ارابه هاى اسلام پناهان رسيد Ùˆ ارابه هاى لبريز از اجساد پدران Ùˆ مادران Ùˆ برادران Ùˆ خواهران Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† Ùˆ رÙقاى ما بر ما گذشت Ùˆ ما صداى خرد شدن استخوانها Ùˆ له شدن قلبها Ùˆ گسيخته شدن اعصاب Ùˆ عواطÙمان را در زيز چرخهاى اين ارابه هاى مقدس شنيديم. زمان به درازا كشيد پدران ما مردند Ùˆ رÙقا Ùˆ برادران ما كشته شدند Ùˆ آواره شدند Ùˆ به زندان Ùˆ زنجير كشيده شدند. زندان مشهد در دوران شاه ØØ¯ÙˆØ¯ صد Ùˆ سى تن زندانى از گروههاى مختل٠داشت. ÙØ¯Ø§Ø¦ÙŠØ§Ù† Ùˆ مجاهدين Ùˆ اعضاى ØØ²Ø¨ توده Ùˆ شمارى از اعضاى پيكار Ùˆ ستاره سرخ Ùˆ والعصر Ùˆ Ù…Ù†ÙØ±Ø¯ÙŠÙ† Ùˆ چند طلبه Ùˆ آخوند. بيش از هشتاد تن از زندانيان اين زندان در دوران خمينى كشته شدند. اين يعنى قتل عام يك زندان. در دوران شاه من مثل ديگران شاهد Ùˆ ناظرتجسم Ùˆ عبور تاريخ در خيابانها بودم. وقتى تانكهاى شاه جلوى آستاندارى مشهد تعدادى زن را زير چرخهايشان له كردند Ùˆ دقايقى بعد مردم به تانكها ØÙ…له ور شدند Ùˆ رانندگان تانكها را كشتند من مشغول تهيه اسلايد بودم Ùˆ مات Ùˆ مبهوت خشكم زده بود. در بيمارستان شاهرضاى مشهد وقتى مردم خشمگين Ø§ÙØ³Ø±Ù‰ را ــ Ùكر مى كنم سروان جاويد ÙØ±Ù€Ù€ كه گويا قهرمان تكواندو بود Ùˆ با مردم Ù…ØªØØµÙ† درشتى كرده بود لينچ Ùˆ له Ùˆ تكه پاره كردند Ùˆ روده هايش را بر شاخه هاى درخت آويختند من در كنار جواد هاشمى كه بعدها گويا خودش را با نارنجك Ù…Ù†ÙØ¬Ø± كرد شاهد اين صØÙ†Ù‡ ÙØ¬ÙŠØ¹ بودم. كشتار مردم در چهارشنبه سياه در مشهد به دار كشيدن ساواكى ها از پا به ستون مجسمه شاه در مشهد Ùˆ جريان كشتار مردم در روز Ù‡ÙØ¯Ù‡ شهريور در تهران از صØÙ†Ù‡ هائى بود كه شاهد آن بودم. روز Ù‡ÙØ¯Ù‡ شهريور من Ùˆ قاسم مهريزى زاده وبرادران منتظر قائم (ØØ³Ù† Ùˆ Ù…ØÙ…د) در جائى بوديم كه اجساد بر زمين ريختند. شب را در خانه Ù…ØÙ…د منتظر قائم نيمه بيدار Ùˆ نيمه خواب مانده بوديم تا ÙØ±Ø¯Ø§ خود را به ميعادگاه برسانيم Ùˆ رسانديم وشاهد كشتار بوديم. هنوز چهره قاسم رادر غروب آن روز به ياد دارم كه در پشت ÙØ±Ù…ان ژيان كوچكش اشكريزان در جاده شمال به سوى مشهد رانندگى مى كرد. Ùˆ هرجا توق٠مى كرد به سراغ مردم مى Ø±ÙØª تا ماجراى كشتار را باز گويد. بعدها قاسم مهريزى زاده كه مسلمانى مجاهد بود همراه با همسرش ثريا شكرانه به دستور خامنه اى Ùˆ طبسى كه هر دو از زندانيان دوره شاه بودند تير باران شد Ùˆ برادران منتظر قائم كه هر دو تن مسلمانانى مومن بودند راهشان را جدا كردند Ùˆ اسلام را در خمينى ÙŠØ§ÙØªÙ†Ø¯ Ùˆ هر دو از ÙØ±Ù…اندهان سپاه شدند. Ù…ØÙ…د بعد در جريان ÙØ±ÙˆØ¯ هلى كوپترهاى آمريكا در كوير در يك Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± Ùˆ ØØ³Ù† در يك تصاد٠كشته شدند. با طبسى من در زندان هم بند بودم، دنيائى از اين ØÙˆØ§Ø¯Ø« Ùˆ ماجراها بر ذهن من سنگينى مى كند Ùˆ اينها پاره هائى است كه تاريخ را مى سازد، خلاصه مى خواهم بگويم ماجرا از اين قرار است Ùˆ در ابعاد مختل٠ادامه دارد . من در زندگى خود شاهد عبور تاريخى زنده بوده ام با اين ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…Ù‰ توانيد بدانيد كه در خيلى از اوقات نمى توان به آنچه نوشته شده بسنده كرد. يعنى من نتوانستم Ùˆ شك كردم Ùˆ به دنبال Ùهم بيشتر ØÙ‚يقت راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… واز سال 66 تا ØØ§Ù„ا بجز مقاطعى كه Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‰ ها مجال نداده اند بيشترين توانم را صر٠اين كار كرده ام. از سال Ù‡ÙØªØ§Ø¯ هم در كشاكش كار Ø·Ø±Ø ÙŠÙƒ رمان ÙلسÙÙ‰ تاريخى به نام« قصه رنجهاى بيدارى خوابگرد قلعه المعتصم بالله» به ذهنم زد كه ØØ¯ÙˆØ¯ Ù‡ÙØªØµØ¯ ØµÙØÙ‡ آن را نوشته ام ولى هنوز تمام نشده است. اين هم نوعى نوشتن تاريخ يعنى لايه هائى از تاريخ است كه تنها با زبان رمان مى شود از آنها ØØ±Ù زد.
7 مارس 2005
ادامه دارد