امروز مطلبي رسيد از کسي Ú©Ù‡ ØÙ‚ پاسخگويي داشت، Ùˆ پاسخش را هم تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ بود. وقتي Ú©Ù‡ از خواندن مطلب ÙØ§Ø±Øº شدم، Ùˆ خواستم مطلب را در سايت بگذارم، چرا Ú©Ù‡ «سنت مطبوعات» مرا ملتزم به درج اين «پاسخ» مي کرد، دستم از کار Ø§ÙØªØ§Ø¯ØŒ انگشتانم مسخ شدند، هيولايي سايه بر تمام وجودم انداخت Ùˆ مرا کشان کشان با خود برد. هرچه دست Ùˆ پا زدم، هر Ú†Ù‡ ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ زدم، خلاصي پيدا نکردم. صدايي بلندتر از ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ خودم، طنين مي انداخت Ùˆ صداي مرا در خود مي بلعيد: «سانسورچي»، «مميز»، ...Ùˆ Ù„ØØ¸Ù‡ به Ù„ØØ¸Ù‡ خود را دور تر از روشنايي، از Â«ÙØ±ÙˆØºÙŠÂ» جاويدان Ú©Ù‡ عمري تمام تنم را گرما مي بخشيد، مي ديدم. هيولا، پنجه در گلويم انداخته Ùˆ «خويشتنم» را به سوي «نبودن» Ù‡ÙÙ„ داد.
Ùˆ ØØ§Ù„ در «تاريکترين» گوشه ÙŠ نمورترين «قهوه خانه»ي «بي هويتي»، Ú©Ù‡ اندک سو سوي شمعي Ú©Ù‡ از گذشته روشن مانده، Ùˆ بر خطوط Ùˆ برگهايي از کتاب تاريخ Ùˆ ÙلسÙÙ‡ ÙŠ وجود انسان، سايه روشن مي اندازد، «لاشه» ÙŠ خود را در ØØ§Ù„ کشيدن آخرين Â«Ù†ÙØ³Â» هاي «باورهايش»، مي يابم.
نمي خواهم از اين گوشه «رهايي» پيدا کنم، مگر آنکه به خود آيم، و خود را دوباره باز يابم. «خويشتنم» را که هيولاي «خود» به سکوت کشاندش.
چه «تاريک» است گوشه ي «سکوت»، و چه «تاريکتر» «تسليم».
در روشنايي چه مي گذرد؟
علي ناظر – 21 دي 1384 – ديدگاه
_________
سايت ديدگاه: جهت اطلاع کاربران Ù…ØØªØ±Ù…ØŒ علي ناظر تا اطلاع ثانوي با ديدگاه همکاري نخواهد کرد. «ديدگاه» بدون علي ناظر، «ديدگاه» مي ماند، چرا Ú©Ù‡ «ديدگاه ها» ÙŠ شما Ø´Ú©Ù„ دهنده ÙŠ آينده اند.